راهی
بی من بی او...
راهی
بی من بی او...
خانه
سرآغاز
تماس با من
پیام های کوتاه
۲۰ آذر ۹۵ , ۲۳:۲۲
بی بهانه
۳۱ شهریور ۹۵ , ۲۳:۱۷
شب های روشن
۳۰ مرداد ۹۵ , ۲۲:۲۸
این شب ها...
۱۷ مرداد ۹۵ , ۲۳:۱۸
بی یا با، یا بی مهابا
۵ خرداد ۹۵ , ۲۱:۱۳
بی شانگی
۶ بهمن ۹۴ , ۲۲:۳۵
می رسد!اما کجا؟
۶ بهمن ۹۴ , ۲۲:۰۷
شمیم یاس...
۶ بهمن ۹۴ , ۲۱:۵۴
راهی
۸ دی ۹۴ , ۱۵:۳۶
هان؟
۲۰ مهر ۹۴ , ۲۰:۴۶
منتهای آمال
طبقه بندی موضوعی
من او
(۲۱)
شاید فصلی دیگر...
(۱)
مکتوبات آب سردکنی!!
(۲)
خلاصه آمار
بایگانی
ارديبهشت ۱۴۰۳
(۱)
شهریور ۱۴۰۲
(۱)
خرداد ۱۴۰۲
(۱)
تیر ۱۴۰۱
(۱)
خرداد ۱۴۰۱
(۱)
ارديبهشت ۱۴۰۱
(۱)
فروردين ۱۴۰۱
(۱)
اسفند ۱۴۰۰
(۱)
آبان ۱۴۰۰
(۱)
مهر ۱۴۰۰
(۲)
شهریور ۱۴۰۰
(۲)
مرداد ۱۴۰۰
(۱)
تیر ۱۴۰۰
(۲)
ارديبهشت ۱۴۰۰
(۲)
فروردين ۱۴۰۰
(۱)
اسفند ۱۳۹۹
(۱)
دی ۱۳۹۹
(۴)
آذر ۱۳۹۹
(۱)
آبان ۱۳۹۹
(۳)
مهر ۱۳۹۹
(۳)
شهریور ۱۳۹۹
(۳)
مرداد ۱۳۹۹
(۱)
تیر ۱۳۹۹
(۱)
خرداد ۱۳۹۹
(۱)
ارديبهشت ۱۳۹۹
(۲)
فروردين ۱۳۹۹
(۱)
اسفند ۱۳۹۸
(۱)
شهریور ۱۳۹۸
(۲)
تیر ۱۳۹۸
(۲)
خرداد ۱۳۹۸
(۲)
فروردين ۱۳۹۸
(۱)
اسفند ۱۳۹۷
(۱)
بهمن ۱۳۹۷
(۳)
آذر ۱۳۹۷
(۳)
آبان ۱۳۹۷
(۳)
مهر ۱۳۹۷
(۲)
شهریور ۱۳۹۷
(۱)
مرداد ۱۳۹۷
(۳)
تیر ۱۳۹۷
(۴)
خرداد ۱۳۹۷
(۴)
ارديبهشت ۱۳۹۷
(۵)
فروردين ۱۳۹۷
(۱۳)
اسفند ۱۳۹۶
(۱)
بهمن ۱۳۹۶
(۱)
دی ۱۳۹۶
(۵)
آذر ۱۳۹۶
(۶)
مهر ۱۳۹۶
(۲)
شهریور ۱۳۹۶
(۴)
مرداد ۱۳۹۶
(۳)
تیر ۱۳۹۶
(۷)
خرداد ۱۳۹۶
(۴)
بهمن ۱۳۹۵
(۵)
دی ۱۳۹۵
(۱)
آذر ۱۳۹۵
(۶)
آبان ۱۳۹۵
(۲)
مهر ۱۳۹۵
(۵)
شهریور ۱۳۹۵
(۴)
مرداد ۱۳۹۵
(۳)
تیر ۱۳۹۵
(۲)
خرداد ۱۳۹۵
(۳)
فروردين ۱۳۹۵
(۳)
اسفند ۱۳۹۴
(۱)
بهمن ۱۳۹۴
(۷)
دی ۱۳۹۴
(۷)
آذر ۱۳۹۴
(۹)
مهر ۱۳۹۴
(۳)
مرداد ۱۳۹۴
(۱)
تیر ۱۳۹۴
(۸)
خرداد ۱۳۹۴
(۱۰)
ارديبهشت ۱۳۹۴
(۷)
آخرین مطالب
۰۳/۰۲/۲۸
زاری و بیزاری
۰۲/۰۶/۱۸
بیرمقتر از آفتابِ هفتِ بعدازظهرِ پسِ ابرِ پاییزی که باد هم یواش میوزه
۰۲/۰۳/۰۴
تا فرونباشی..
۰۱/۰۴/۰۲
یه حالی دیگه، انگار که شست و اشارهت رو بچسبونی به هم تکونتکون بدی بگی اونجور که باید میشد نشد.
۰۱/۰۳/۲۴
فریاد مدرسِ شمال
۰۱/۰۲/۲۲
از حال میروم، بیدار میشوم..
۰۱/۰۱/۲۳
من آن شکلِ صنوبر را ز باغِ سینه برکندم
۰۰/۱۲/۰۲
فردا تولد مامانه
۰۰/۰۸/۰۳
تو باعث شدی من آسمون رو بیشتر دوست داشته باشم
۰۰/۰۷/۲۸
بر بساطی که بساطی نیست
پیوندها
عصفور؛حکایت یک جوان بالدار
۱۳ مطلب در فروردين ۱۳۹۷ ثبت شده است
دققیقه
هرهفتی که هشت، نه ده و برو بالا تا پنجاهونه و صفر که میشود بالا که میرود و سقوط که میکند انگار که خودکشی کردهباشد انگار که منم مثلا.
۰ نظر
۰
۰
۰۲ فروردين ۹۷ ، ۲۲:۱۲
لوسین مورل
افتاده از پا افتاده از چشم رفته از دست
گریبان، چاک و چشم گریان و بهخاکافتاده، گنگ و الکن که شاید به نیمهشبی خوابی ببردم تا برش تا بویش و برابرش...
۱ نظر
۲
۰
۰۲ فروردين ۹۷ ، ۱۳:۱۵
لوسین مورل
قربانی
تمام ایام را که نگاه میکردم تورا و هرکسی را اصلا، چقدر بیمدارا که از نظرم نمیگذرند و آزار و رنجی که به خاطرم هوار شده قرصی دلم را لرزانده هم از همین است لامصب بیمروت.
۰ نظر
۱
۰
۰۱ فروردين ۹۷ ، ۰۱:۴۸
لوسین مورل
مطالب جدید تر