راهی

بی من بی او...

راهی

بی من بی او...

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

رخ

پنجشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۹، ۰۴:۳۲ ق.ظ

نه انقدری که دستت باز باشه و هر ور که خواستی بتونی بری اما بین سیاه و سفیدها جلو عقب می‌شم و چپ می‌رم و راست رو می‌پام و منتظرم تا یه جا روبرو شیم. «هربار گفتم این بار، بار آخره» اما هر بار یه راه گریز پیدا می‌کنی. انگار وزیر یا ملکه یا هرچی؛ که اگر ملکه من هم شوالیه‌ام، سوار اسب تیره‌ی نبودنم، مردوار مردنم. 

نور نرمی که از چپ و نسیم ملایمی که از راست و تو که روبه‌روم ایستاده‌ای، نیم‌رخ، رو به هرجا جز اینجا که از پشت سایه‌ی بلندم افتاده و منتظر مانده‌ام که دم آخر را ایستاده بیفتم، رو به تو که رخی، نیم‌رخی، رو به هر وری جز این‌جاو من هم که مات. اما باشکوه.

  • لوسین مورل

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">