راهی

بی من بی او...

راهی

بی من بی او...

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

من آن شکلِ صنوبر را ز باغِ سینه برکندم

سه شنبه, ۲۳ فروردين ۱۴۰۱، ۰۳:۵۵ ق.ظ

که به راهی که می‌روی ایمان داشته باش؛ سستْ‌ایمانی که منم اما نه راهی داشتم و نه بی‌راهه‌ای، دست‌به‌دیوار و در، دنبال کلید چراغی که سوخته بود و اصلاً روشن‌شدنی هم در کارش نمی‌توانست که باشد، امید بسته بودم به نورِ کم جانی که اصلاً نمی‌توانست که در کار باشد، دست به دیوار و در، چرخ می‌زدم و فریادِ نه آن‌چنان فریادی، که بالاخره دستم به خالی خورد و انگار که تازه دوهزاری‌ات بیفتد از قرارِ داستان، روشنم شد که دیگر هیچ‌گاه خبری نخواهد شد و اگر که قبلش هم بوده از سر همان امید به یافتن همان کلیدِ چراغی بوده که اصلاً سوخته بوده از همان اول. 

  • لوسین مورل

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">