- ۰ نظر
- ۲۵ دی ۹۴ ، ۲۳:۲۲
قهقهه می طلبد ها...از ته حلق باید قهقه زد ماجرا را...
با هم یا بی هم، هر جا که باشیم، مسخره بود این جریان. مضحک و باور نکردنی...! حالا اسمش را بگذار قسمت،بگذار لیاقت، بگذار هزار درد و زهر مایی که دوست داری...
ننویسم شاید بهتر باشد.فعلا بخند. برای حضرتت البته که گشودن اخم هات مکفی ست.چه لبخند ملیح که فبهالمراد...
تولد است و عید، برقص و خنده پاش
به زندگی بخند...و زندگی م باش
بخند و اشک را به خانه ام بیار
به زخم کهنه ام کمی نمک بپاش
تلوتلو خوران غزل سروده ایم
من و تو مست مست، غزل چه آش و لاش
تورا تورا تورا نگاه می کنم
تو بغض می کنی و رازمان چه فاش
سروده شد به شور، تهی شد از قرار
امان از اختیار و جبر و خنده هاش
سکوت سرد تو میان گریه ام
تولد است و عید، تولد است و کاش...
پینوشت: شعر گذاشتنِ اینجارا خیلی دوست ندارم. اما این آخری، بدجور حدیث نفس است...بد جور پایان خوب، یا بد، یا هرچه... ای شده!
گوشه ی چادر مشکی مادر را بگیرم و زار بزنم...سرم را بگذارم روی پا های مادر، آنقدر نوازش کند تا با همین حال، به خواب، ببینم که همه چیز خوب است...