راهی

بی من بی او...

راهی

بی من بی او...

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

جانم...جانم...جانم...جانم...جانم...جانم...جانم...جانم...جانم...جانم...جانم...جانم...جانم...جانم...جانم...جانم...جانم...جانم...جانم...جانم...

  • لوسین مورل
نفهمیدم؛ شاید مردم.
  • لوسین مورل

نوزده رمضان و مثلا چهاردهم یا پانزدهم خرداد که می‌شود اولین شب قدر، گفتم که دل از چنبر زلفت برهانم اما تازه دردم داغ‌تر شده و جسمم که بعد آن دوروز مرض کمی پایین‌تر از قلب از دانه‌دانه‌هایی انگار که نیش پشه باشد و نیست پر شده و روز به روز بزرگ‌تر می‌شوند و دردآور تر و همان حوالی، پشتم به کوچک‌ترین اشاره به‌ درد می‌آید و این تازه جسمم است که بیش‌تر هم هست و رنجش کلمه نمی‌شود و روانم و آه... جانم.

  • لوسین مورل

اشکی که با همه‌‌ی بیست و چند سالگی‌م در عین چهل، پنجاه دقیقه‌ی زیر سرمِ نمی‌دانم چه مرضی به بهانه آنچه می‌شنیدم می‌ریختم چه بود را نمی‌دونم. اشک خداحافظی، اشک درد یا زخم یا انتظار یا چه ولی تمام شد؛ زودتر از همه وقت‌ها گذاشتم و رفتم.

  • لوسین مورل