راهی

بی من بی او...

راهی

بی من بی او...

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

تمام خاسته و ناخاسته هایم خلاصه می شوند در رب اشرح لی صدری و...
  • لوسین مورل

روز اول است.

میپرسد :همه ی معلم های ادبیات با "شانه" مشکل دارند؟

میخندم! نمیشود بگویم شانه است که مشکل دارد با این تازه معلم! 

نمیشود جلسه ی اول از ایهام خواند برایشان!

نمیشود از اوهام بافت برایشان...

کودک اند...


و اینکه روز اول بود.




پ.ن:بعد چند ماه، شانه را از دور ترین نقطه ی چمدان پیدا میکنم تا نازش را بکشم.

  • لوسین مورل
شاعر، ظاهر زارم را که دید بوسه بارانم کرد.باید می رفت، اجازه گرفت که گفتم حافظ بخواند. عنوان را خواند. روی "بود" تاکید کرد که مثلا معنای موکد دارد و نمی شود که نشود! 
بعد رفتنش، همچنان با همان حال، شاید کمی درمانده تر، علامت سوالی به بیت اضافه می کنم و قدم زنان سو به مسجد که شاید نمازی از اول وقت گذشته... بخت برگشته...

پی نوشت:بعد همان خط اول به سرم میزند بنویسم زائر ظاهر زارم شد و...  یعنی آری! نوش جانت حضرت اجل! ببین ظاهر چرندیاتت موسیقی دارد یا نه!! شرمنده باش...

  • لوسین مورل