حرفی نزدم من اصلا...فقط یخ کردم. یخ کردنی که قلبت شروع میکنه به تند زدن. انقد تند که صداشو بشنوی..
- ۰ نظر
- ۲۶ شهریور ۹۶ ، ۱۸:۰۱
اگه هم بگم همه ی درد ها فدای سرت دروغ گفتم. بی اهمیتی ت تا زمانی برام اهمیت داشت که میفهمیدیم. زبون من عوض نشده و هنوز همونقدر ناشی ام که مستقیم همه حرفامو میزنم.
رانده مانده ی همه جا کجا مانده برام مگر؟ بعد این همه این همه این همه و همه ی اینها زمانی لحظه ای بود که حالا تلنبار شده از پا افتاده ام. دنبال بهانه ی ناله ای بودم و بهتر از هر زمانی مهیاش کردی تا بیزاری م را و ناله ام را جار بزنم. و کسی بهتر از من نمیتواند بنویسد و بسوزاند همه خاطرات را و خون قی کند به صفحه و صحنه سفید روزگار..