گم شو
چهارشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۵۹ ق.ظ
کودکی، از بس که مداد هام را گم میکردم، مادر هر هفته یا ماه، برایم ده پانزده تا مداد میگرفت! از همین مداد قهوه ای های استدلر،یا سبز های لاکپشتی و تمساحی ها!! بعد هم به طنز و طعنه میگفت حواست باشه خودتو گم نکنی پسر جان!
تازگی ها مدادها ی آن دورانم شده اتود هایی که این روزها گم میکنم و کلید های کتابخانه ی مرکزی!!
اما حالا ها تا تو را می بینم دست و پایم را هم گم می کنم. سعی می کنم نمود علنی نداشته باشم اما نمی شود! محو می شوم و در آخر خودم را گوشه ی چشمانت پیدا می کنم.
تا کی این قایم باشک بازی ها ادامه دارد را نمی دانم اما پایان عیان است...
پی نوشت: پست مربوط به زمان امتحانات بود.زمانی که سر در "گم" تر بودم...
- ۹۴/۰۳/۲۰