موازیان به ناچاری...
شنبه, ۲۸ آذر ۱۳۹۴، ۰۷:۰۸ ب.ظ
می روم تا به "هزار جهد" و زحمت هم که شده شاد باشم...
کمتر زار بزنم و بیشتر سر گرم شوم دروس مدروس ترم را...سرگرمی راه فراموشی که نه، اما بی توجهی هم، نه نه،سرگرمی راه خوبی برای فکر نکردن و نبافتن خیال است. هرچند بالاخره چشم هارا که نمیشود بست. راه خروج از بنبست کنونی، دنده عقب نیست.سکون هم که احمقانه ترین بی راهه ی ممکن است.پس پرواز می ماند که راه اولیاست و تیشه ی فرهاد، که حربه ی مجانین...
علی الحساب انتخاب مناسبی ندارم. می نشینم گوشه ی کتابخانه ی مرکزی منزوی زمزمه کنم تا تخم دوزرده ای... :)
بالاخره قمری و قناری ای، عصفوری، چه می دانم، کلاغ و کرکسی چیزی پیدا می شود دیگر!!
- ۹۴/۰۹/۲۸