برقص و گریه کن
سه شنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۴۲ ب.ظ
تولد است و عید، برقص و خنده پاش
به زندگی بخند...و زندگی م باش
بخند و اشک را به خانه ام بیار
به زخم کهنه ام کمی نمک بپاش
تلوتلو خوران غزل سروده ایم
من و تو مست مست، غزل چه آش و لاش
تورا تورا تورا نگاه می کنم
تو بغض می کنی و رازمان چه فاش
سروده شد به شور، تهی شد از قرار
امان از اختیار و جبر و خنده هاش
سکوت سرد تو میان گریه ام
تولد است و عید، تولد است و کاش...
پینوشت: شعر گذاشتنِ اینجارا خیلی دوست ندارم. اما این آخری، بدجور حدیث نفس است...بد جور پایان خوب، یا بد، یا هرچه... ای شده!
- ۹۴/۱۰/۱۵