راهی

بی من بی او...

راهی

بی من بی او...

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

به یاد "تو" از خویش خرسند "بودم..."

پنجشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۳۴ ب.ظ

سخت ترین روز های سرد زندگی م را میگذرانم، هرچند که  نمیگذرند...اینکه هنوز به او اعتقاد داشته باشی اما امید،ابدا... و خب چه توفیر دارد این که این "او"، "تو" باشد یا خدا؟که تنها تفاوت لفظ است و صورت، از مفهومی واحد، محتوم و غیر قابل انکار... 

که اعتقاد به او ایمان است و ناامیدی از او مقابل متقن کفر.زمانی که الله اکبر نماز را هم از سر رفع تکلیف و با گذشتن اندیشه ی جبار بودن او به لب می آورم...و رحمان و رحیم را، سرسری میگذرانم تا هرچه زود تر به سلام  آخر برسانم کار را...

وضعیتی چون مردابی،ساکت و ساکن... شاید هم مثل دست و پا زدن در باتلاق و شاید گندابِ میانِ کفر وَ ایمان...

دیگر، نه دنبال نشانه می گردم،و نه از کسی دعا، گدایی میکنم. فقط گاه گداری چشم هام را میگذارم روی هم تا بیشتر، تمرین ندیدن کنم...ندیدن هنر است و من، هنرمند. هنرمند گوش و چشم و زبانِ پوینده دارد...اما اوج این پویایی، در دل است...و باز تناقضی دیگر که دل، سرد است و چشم و گوش و زبان در تکاپوی تباهی...اما همین لحظه ی آخر است که هنوز" و هم لایرجعون.."ش، دل سنگ و سرسخت و فسرده را، به نسیمی، نوازش میکند، تا شاید، در همین سرمای مرکب، کمی به خود بلرزد...


پی نوشت: "گفتم توقعی است...مکرر شنیده اید... / گفتا به جان سرو چمان غیر ممکن است... " 

امیدم به جایگزین این سه نقطه هاست... زمانی که کلمه ها جای نبودن ها را پر کنند...شاید هم پرنده ها...

  • لوسین مورل

نظرات  (۱)

  • پریســـآتیـــــس : )
  • این حس و حال و میفهمم .. خیلی خوب .. فهمیدن که نه؛ این حس و حال رو زندگی کردم
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">